25 بهمن، تقاطع آگاهی و اعتراض


دو سال از 25 بهمن سال 89 می گذرد. روزی که به واقع سبزترین روز سال بود. برای درک بهتر شرایط و فضایی که در آن روزها وجود داشت لازم است برگردیم به آن دوران. یک سال و نه ماه از روزهای کودتا می گذشت. بیشتر از یک سال از آخرین اعتراضات مسالمت آمیز گسترده مردمی که روز عاشورای سال 88 بود گذشته بود. در این یک سال، روزی نیامد که کودتاچیان و عوامل سپاه اختلاس اسلامی، دروغی سوار نکرده باشند و برعلیه هر آن کس که روزی سبز می نوشت و سبز می گفت، فریاد محاربه و اقدام علیه امنیت ملی و اغتشاشگر و فتنه گر نزده باشند. دیکتاتور سیاه، سه روز پس از عاشورای خونین 88 با یک تجمع نمایشی یا به قول جوانان، «ساندیسی» که هزینه آن را هم نه از جیب خود بلکه از جیب ملت و خزانه مملکت پرداخت کرد، به خیال خود همه چیز را تمام کرد. اما چه خوش گفت میرحسین موسوی وقتی به او، اطرافیان او و هرآنکه به خیال خود کورسوی امید دلهای مردم را خاموش کرده گوشزد کرد «نمی‌توان یک راهپیمایی مهندسی‌شده ترتیب داد و دل خوش کرد که همه چیز تمام شده است».

دیکتاتور به خیال خود با یک تازه کار سیاسی طرف بود که می توان او را کم کم به حاشیه برد و با پخش شایعه و افترا با چاشنی تهدید او را از میدان به در کرد. اما زهی خیال باطل! میرحسین مرد جبهه ها و جنگ و مبارزه است. میرحسین کسی است که که پدر آریو برزن روزگار یعنی محمد جهان آرا در دوم خرداد 88 در باره اش گفته بود «بنده سید هدایت جهان آرا هستم. پدر سه شهید و دو جانباز….بهترین انتخاب، آقای موسوی است». میرحسین موسوی کسی است که به گواه شاهدان تا آخرین روز نخست وزیری روزی شانزده تا هجده ساعت کار می کرد. او با مردم عهد کرد وقتی گفت «مردم شریف ایران من به تمنای قدرت نیامده ام; من سکوت بیست ساله خود را نشکسته ام که به هر ترتیب و با هر روشی رییس جمهور بشوم; من احساس خطر کردم که کشور دچار بی اخلاقی شده، دچار فقر اخلاقی و مادی شده، دچار مدیریت غیرعقلانی شده است.من برای حفظ کرامت انسان و رعایت ارزش های اخلاقی در حکمرانی، توقف رشد خرافات و ارائه آمار کذب، شفافیت فعالیت های حکمران ها و خلاصه پیشرقت و توسعه پا به این عرصه دشوار نهادم.برای من، رییس جمهور شدن، کسب و حفظ قدرت هدفی نیست که هر وسیله ای را توجیه کند». و دیکتاتور چه ساده لوحانه می اندیشید که با قدرت پوشالی خود و اطرافیان و درباریان بیتش، می تواند مسیر مبارزه ملت را منحرف کند.

 آن روزها پیامی از این مرد نام آشنا برای مردم آمد. پیام او درباره بهار عربی و خیزش مردم عرب بر علیه مستبدان سرزمینشان بود. این مرد نام آشنا گفت «اینان به روز خشم مردم مصر اشاره می کنند ولی نمی گویند که روز غضب، نتیجه ناکارآمدی و فساد در بالاترین سطح حکومت و حیف و میل کردن بیت المال و هم چنین بستن دهن ها و شکستن قلم ها و اعدام ها واعدام ها و اعدام ها و بر پا کردن چوبه های دار برای ایجاد خوف در میان مردم است»

اما ملت نه به خاطر میرحسین و نه به خاطر اشخاص و احزاب و سیاست، به میدان آمده بودند. ملت آمده بودند تا بگویند که ما معترضیم. به کشتن فرزندان این مملکت در خیابانها معترضیم. به کودتا بر علیه جمهوریت و مدنیت معترضیم. به شکستن قلمها و زنجیر کردن قلم زنها معترضیم. معترضیم به تحقیر و تبعیض بر علیه زنانمان. معترضیم به دروغ و ریا. به دزدی و اختلاس. به بی عدالتی و فساد. وعده های دروغین. تورم و گرانی. به دربند کردن آزادی خواهان و آزادی طلبان و هر کس که در عمیق ترین رویاهایش بذر آزادی را می پروراند معترضیم. به توجیه جنایت به اسم دین معترضیم. به مخدوش کردن چهره کشورمان در دنیا معترضیم. آمدند بگویند که صدای اعتراض و اراده یک ملت با گذر زمان خاموش نخواهد شد. ملت آمده بودند اینها را بگویند. نه اسلحه به دست داشتند نه خشونت در کلام و کردار.

آنها نشان دادند که نه با تلاشهای چندین و چند ماهه دستگاه تبلیغات حکومتی، نه با تهدید و ترور و خشونت، نه و وعده های دروغین و نه با حماسه های دروغین «نکبت استبداد دینی» از میدان به در نخواهند شد و صحنه را برای تاخت و تاز دیکتاتورها و کودتاچیان باز نخواهند گذاشت. اما دستگاه سرکوب ولایت که از میزان آگاهی و بلوغ سیاسی ملت حیران مانده بود و این بار هیچ توجیه و تفسیری برای این خیزش سبز در آستین نداشت، آنطور که گویی با دشمن خارجی در جبهه جنگ طرف است، تا دندان مسلح به مردمی که با دست خالی و دل پر امید آمده بودن تاخت و بار دیگر خیابانهای این مرز و بوم را با خون جوانان و پاکدلان مرز پرگهر رنگین ساخت. در نهایت حکومت ظلم و جور چاره ای برای خود نیافت به جز اینکه صدای امید مردم را در خانه اش زندانی کند غافل از اینکه میرحسین در دلها خانه دارد و این خانه را هیچ دیواری نیست !

بهتر است کمی در این سخن میرحسین پس از آزادی خرمشهر در بین رزمندگان میهن تامل کنیم که گفت «یک سال پیش چقدر رسیدن به خرمشهر دور به نظر می رسید ولی امروز با اراده ملت خرمشهر آزاد شد» میرحسین پیرو این تفکر است. مبارزه و مبارزه تا پیروزی ! دیکتاتور چه ساده لوحانه می اندیشید که با قدرت پوشالی خود و اطرافیان و درباریان بیتش، می تواند مسیر مبارزه ملت را منحرف کند و رویاهاش چه آشفته شد وقتی از حصر پیام آمد که «هیچ چیز عوض نشده است. ما بر سر مواضع پیشین خود همچنان ایستاده ایم». او این روزهای مملکت را پیش بینی می کرد. روزهای اوج فساد و دروغ و جنگ بصیرت ها. روزهای به تاراج بردن ثروت مملکت توسط دزدان دولتی. روزهای قبضه کردن اقتصاد مملکت به دست نظامیان. او بود که احساس خطر کرده بود و به میدان آمده بود و ایمان داشت که اراده ملت بر همه چیز و همه کس مقدم است.

این ملت دوباره روزی فریاد خواهد زد. از گلوی ستارها و صانع ها و همه کسانی که ایستاده مردن را  به نشسته زیستن در ذلت ترجیح می دهند. همه مردم دوباره مثل آن روزهای سبز، همصدا خواهند شد. همه مردم دوباره ندای آزادی خواهی و برابری سر خواهند داد. همه مردم. همه مردم این کشور استبداد زده که سالهاست به جز خیال آسوده و اندکی امید، هیچ چیز نمی خواهند.

بیست و پنجم بهمن یک هزار و سیصد نود و یک

25-khoxrdad

دربارهٔ بهرام اربابی

Khordadnewspage@gmail.com
این نوشته در Uncategorized ارسال شده. این نوشته را نشانه‌گذاری کنید.

2 پاسخ برای 25 بهمن، تقاطع آگاهی و اعتراض

  1. خرداد :گفت

    با تشکر از صفحه «ایرانیان فیسبوک» برای انتشار این مطلب

    با تشکر از صفحه «شهروند سبز» برای انتشار این مطلب

    با تشکر از وبسایت کلمه برای انتشار این مطلب
    http://www.kaleme.com/1391/11/25/klm-133352

    با تشکر از جرس برای انتشار این مطلب
    http://www.rahesabz.net/story/66395

  2. بازتاب: 25 بهمن، تقاطع آگاهی و اعتراض | iranianreformist « kafaeealireza

بیان دیدگاه